ایلیاتی

فرهنگی

ایلیاتی

فرهنگی

دلم برای تمامی بودنهای کوتاه ونبودنهای سهمگین رویاهای ناتمامم تنگ شده

آرزو

برای تو و خویش
چشمانی آرزو می
کنم
که چراغ
ها و نشانه
ها را
در ظلمات
مان
ببیند.

گوشی
که صداها و شناسه
ها را
در بیهوشی
مان

بشنود.

برای تو و خویش، روحی
که این همه را
در خود گیرد و بپذیرد.

و زبانی 
که در صداقت خود
ما را از خاموشی خویش
بیرون کشد
و بگذارد
ار آن چیزها که در بندمان کشیده است
سخن بگوییم. 

مارکوت بیکل 

  

ارزوها.همیشه از ارزو می گوییم چند درصد از انها به واقعیت می پیوندند و چند درصد از انها همچنان ارزو باقی می مانند وچند درصد از انها فراموش می شوند؟  

ومن هم چنان ارزو می کنم حتی اگر هیچگاه به واقعیت نپیوندد.

ساحل از من دور نیست

 
 

ا ژاله عالمتاج قائم مقامی! در جسارت فکر و اندیشه پیش کسوت فروغ فرخزاد و سیمین بهبهانی است یکقرن پیش از این میزیسته است. ٢٢ سال پیش از پروین اعتصامی چشم به جهان گشوده بود. اما دریغا! بسیار کم میشناسندش. آزاده زنی که در دورانی از زمان، و مکانی از جهان به دنیا آمد که دانش و آزادگی برای زن حاصلی جز رنج نمیآورد، و او جان هوشیاری که سر تسلیم به زمانه خود را نداشت. از کجا و از کدامین روزنهای همه به هراسناکیها گشوده، جهانی دیگر را پاییده بود که امید رهایی زن فردا را در آن خراب آباد که نه دشمن ، بلکه انکار زن بود، سرود

 باکی از طوفان ندارم، ساحل از من دور نیست
تا نگویی گور توست این سهمگین دریای من
زیر دستم گو مبین ای مرد! کاندر وقت خویش
از فلک برتر شود این بینوا بالای مـــن
کهنه شد افسانهات ای آدم! آخر گوش کن
داستانی تازه میخواند تو را حوای من
گر بخوانم قصه، گویی دعوی پیغمبری ست
زانچه در آیینه بیند دیده بینای من
اسفند ماه ١٢٦٢، در قصبه فراهان نوزاد دختری متولد شد، نواده پسری میرزاابوالقاسم قائم مقام فراهانی میشد، وزیر دانشمند عباس میرزا نایب السلطنه، معلم و مرشد میرزا تقی خان امیرکبیر! کسی که عباس میرزا اولین اصلاحات منظم اداری در تاریخ ایران را به دانش و درایت او انجام داده بود. این دختر را به پیروی از شأن و منزلت خاندانی عالم تاج نام نهادند و ژآله نامی ست که او بعدها برای امضای اشعار خود برگزید تا شاید از گزندها مصون بماند ویا شاید ازسر بیزاری از این معنا که خود یافته بود:تاج عالم گر منم بیگفتگوی خاک عالم بر سر عالم کنی
چه کسی باور میکند که صد سال پیش از این، زنی در ایران، ازدواج ناخواسته را با تن فروشی برابر نهاده و آنرا سروده باشد؟!

ای ذخیره کامرانیهای مرد
/
چند باید برده آسا زیستن؟
تن فروشی باشد این یا ازدواج؟
/ جان سپاری باشد این یا زیستن؟
و یا باز در جای دیگر:مرد سیما ناجوانمردی که ما را شوهر است
مر زنان را از هزاران مرد نامحرم تر است
آن که زن را بیرضای او به زور و زر خرید
هست نا محرم به معنی، ور به صورت شوهر است
عالمتاج قائم مقامی مادر شاعر معاصر پژمان بختیاری است و دیوان اشعارش ....هر آنچه که باقیمانده است ....توسط ایشان در سال 1345 به چاپ رسیده است.

یک سوال
....

آیا او را میشناختید؟ و یا حتی اسمش را شنیده بودید.؟
برای اکثر ما شعری که احساس زن بودن در آن آشکارا آمده باشد از فروغ فرخزاد است ولی در حقیقت ژاله قائم مقام پیش کسوت این ابداع در شعر فارسی بوده است.

روانش شاد باد

مرغی حیران


دخترم!
سنت‌شان بود
زنده به گورت کنند
تو کشته شدى
ملتى زنده به گور مى‌شود.
ببین که چه آرام سر بر بالش مى‌گذارد
او که پول مرگ تو را گرفته
شام حلال مى‌خورد.
تو فقط ایستاده بودى

و خوشدلانه نگاه مى‌کردى
که به خانه‌ات برگردى
اما دیگر اتاق کوچک خود را نخواهى دید دخترم
و خیل خیال‌هاى خوش آینده
بر در و دیوارش پرپر مى‌زنند.
تو مثل مرغ حلالى به دام افتادى
مرغى حیران
که مضطربانه چهره‌ى صیادش را جستجو می‌کند
تو به دام افتادى
همچون خوشه‌ى انگورى
که لگدکوب شد
و بدل به شراب حرام مى‌شود.
کیانند اینان
پنهان بر پنجره‌ها، بام‌ها
کیانند اینان در تاریکى
که با صداى پرنده‌ى خانگى
پارس مى‌کنند.
کشتندت دخترم
کشتندت
تا یک تن کم شود
اما تو چگونه این همه تکثیر مى‌شوى.
آه نداى عزیز من

گل سرخى که بر گلوى تو روئیده بود
باز شد
گسترده شد
و نقشه‌ى ایران را در ترنم گلبرگ‌هایش فرو پوشانید
و اینانى که ندا داده‌اند
بلبلانند
میلیون‌ها تن که گرد گلى نشسته
و نام تو را مى‌خوانند.
یعنى ممکن است صداشان را که براى تو آواز مى‌خوانند نشنوى
یعنى پنجره‌ات را بستند که صداى پیروزى خود را هم نشنوى
ببین که چه آرام سر بر بالش مى‌گذارد
او که صید حلال مى‌خورد.
 شمس لنگرودی

یادت

شباهنگام، در آندم که برجا دره ها چون مرده  ماران خفتگانند  

در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام 

گرم یاد آوری یا نه ،من از یادت نمیکاهم 

ترا من چشم در راهم. 

نیما